مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

التماس دعا

پسر قشنگم دیروز با زن عمو فرزانه مهربون صحبت کردم و بهم گفت رفته دکتر و نی نی نازش و سالمه و قلبشم داره تند تند می تپه و آخرای هفته 6 بارداری رو  میگذرونه ... خدایا شکرت ... نمی دونی چقدر خوشحال شدم و کیف کردم ... یه نی نی دیگه به جمعمون اضافه میشه ... یه آجی یا داداش کوچولوی جدید واسه مهرتاشم ... خدایا مرسی از اینکه دعاهامون و بی پاسخ نذاشتی ... خدای بزرگ بازم بمون نگاه کن و به این نی نی کوچولو و مامانش توان بده تا 9 ماه انتظارو به سلامتی به پایان برسونن ... التماس دعا از همه اونایی که این پست و می خونن ... ...
8 خرداد 1392

داغ داغ ... عکسای دیشب گل پسرم ... وای خیلی خوشمزه شدی دیشب ...

گل مادر خوشتیپ کرده بره با بابایی بیرون خودشم می خواد طبق معمول در رو باز کنه ... عشق مادره این پسر ... این عکست خیلی خوشگله من دوستش دارم ... وقتی اومدی خونه خواب بودی عشق مادر یک ساعتی خوابیدی و بعد بازی و شادی و خنده و غذا و ...  طبق معمول هرشب بابایی ترانه گذاشت و شروع کردی به رقصیدن و بشکن زدن ... قربون رقص خوشگلت بشه مادر جون منی عمر منی ماه منی ... و باز هم موقع خواب شد و التماسای مامان و بابا شروع شد ... ...
8 خرداد 1392

بقیه عکسای یک ماه گذشته ...

شازده پسر رفته سراغ سبد اسباب بازیاش می خواد بره گردش شازده پسر نگاه چه ذوقی کردی مادر شازده در سبد اسباب بازیها وای که چقدر خندیدیم من و تو اونروز ... خیلی خوش گذشت هی میومدی بیرون و خودت و پرت می کردی اون تو ... قربونت بشه مادر طبق معمول انگشتت رفت تو دهنت و ... بعدشم از خستگی لم دادی اون تو ... عشقم در حال توب بازی مهرتاش کامیون سوار و در آخر شاهزاده تمیز مادر در حال کمک به مامانی ...   ...
8 خرداد 1392

تاب بازی و ذوق های خوشگل شاهزاده من

خداییش وقتی این عکس و گرفتم خودم کلی ذوق کردم ... آخه چقدر قشنگی تو جیگر مامان ... وقتی سوار تاب میشی کلی ذوق می کنی مخصوصا وقتی باهات دالی موشه هم بازی می کنم و حمله می کنم پاهات و بگیرم صدای خنده های خوشگلت فضای خونه رو پر از شادی و نشاط می کنه ... قربون این خنده های خوشگلت بشه مادر ... دوستت دارم جیگرم ...   ...
8 خرداد 1392

دزد و پلیس

پسر قشنگم این روزا کارت شده بازی دزد و پلیس دیشب داشتم شام میخوردیم که یهو اومدی از پشت سر و موهام و کشیدی با صدای فریاد من غش کردی از خنده و دوباره تکرار کردی بارها و بارها و هر بار من از عمو جیغ میزدم و تو غش می کردی ازخنده بعدش از دستت فرار کردم من بدو تو بدو من بدو تو بدو و تو هم غش کرده بودی از خنده و هیجان نیم ساعتی با همدیگه بازی می کردیم حمله می کردی بهم گازم می گرفتی موهام و می کشیدی و فرا می کردی بیفتم دنبالت یهو میفتدی دنبالم که من فرار کنم این شبا اکثر اوقات من و تحریک می کنی به این بازی اونم ناغافلی با گاز گرفتنم یا کشیدن موهام یا اینکه یهو میای نزدیکم و بی دلیل جیغ میکشی و می خندی و فرار می کنی خیلی جالبه که هیچ...
7 خرداد 1392

اولین نقاشی شازده پسرم

گل مادر تاریخ این عکسارو بعدا از روی سیستم باید پیدا کنم تصمیم گرفتیم زمانی رو بذاریم برای نقاشی ...برات مداد رنگی خریدم و کاغذ A3 از خاله مژده جون گرفتم و یه روز پنج شنبه توی همین ماه که گذشت و  تو خونه بودم شروع کردیم و این اولین شاهکار گل پسرم شد و در ادامه ... و بالاخره شاهکار خودت و پاره کردی و مچاله و ... باز خوب شد عکس رو من قبلش گرفته بودم بعدشم تمام توجهت رو داده بودی به جعبه مداد رنگی و اونقدری که اون جعبه برات جذاب بود ... خود مداد رنگیا جذاب نبودن و برگه هارو هم می خواستی تیکه تیکه کنی بله منم مجبور شدم همه رو جمع کنم و اینم از اولین جلسه نقاشیت بود ... ...
7 خرداد 1392

این روزهای پسر قشنگم ...

گل پسر مادر خیلی مودب و تمیزه ... همیشه تا دستمال مرطوباش رو می بینه زودی بر میداره و صورتش و تمیز می کنه باهاشون البته این عکس مال حدود 1 ماه پیشه اینجا داره صورت خودش و تمیز می کنه با دستمال مرطوب الهی فدای اون دستات بشه مادر گل مادر وقتی گوش پاک کن میبینه از مادر میگیره و شروع می کنه به تمیز کاری گوشش ... البته با نظارت دقیق مادر و بابا ... اینم عکسای شازده ما بعد از یه حموم عالی با بابا مهرداد در حال تمیز کردن گوگوشی ها عاشقتم مهرتاش مادر حتی می خواد خودش موهاش و سشوار کنه اینم از عکس پسر خوشگل موقشنگم بعد از حمام و سشوار موهاش عاشق این عکستیم من و بابایی عک...
7 خرداد 1392

خوراکی خورورن شازده

گفتم که این روزا چقدر احساس استقلال می کنی در همه کارها از جمله خوردن خوراکی این عکسا حکایت مصور همینه ... ببین و لذت ببر هندونه خورون حالا نوبت پخش اونا به اطرافه بعدشم که ظرف رو شوت می کنی به اینور و انور و هی با پرتابش میری جلو اینجا هم می خواستی بزنی بشکنی ظرف رو ...زدیش به لبه پله آشپزخونه و بعد بوباره برات هندونه گذاشتم و ... بخور بخور آب خورون همش میخوای خودت لیوان و بگیری ... اینجا هم خوشت اومده بود و هی لبه لیوان و با دندون می گرفتی و دستات و ول می کردی و ذوق می کردی ... اینجا هم که موش موشی مادر شدی قربونت بشم عاشق این عکستم شیر خورون ... واسه اولین بار ش...
7 خرداد 1392